مهندسی معماری

اشکان سرپله -طراحی معماری تحلیل فضای شهری معماری معاصر معماری اسلامی پروژه های معماری روستا ۱و۲ طراحی فرهنگسرا

مهندسی معماری

اشکان سرپله -طراحی معماری تحلیل فضای شهری معماری معاصر معماری اسلامی پروژه های معماری روستا ۱و۲ طراحی فرهنگسرا

مبانی فکری ونظری مسکن

مبانی فکری ونظری مسکن فصل اول بخش ۱ برای ملاحضه روی ادامه مطالب کلیک کنید

بنام خدا

      

مقدمه                                                                                                                                                    

گاستون بچلارمی نویسد  ) :آدمی پیش ازافکنده  شدن به جهان درگهواره  خانه نهاده شده است .) درخانه ، آشنایی باجهان بی واسطه صورت می پذیرد ، آنجا نیازی به گزینش مسیروجست وجوی هدف نیست . جهان درخانه و حول آن به سادگی ارزانی گردیده است . می توان گفت ، خانه مکانی است که وقوع زندگی روزمره را درخود گرفته . زندگی روزمره معرف چیزی است که تداوم خود را درهستی ما حفظ کرده وازاین روهمچون تکیه گاهی آشنا به پشتیبانی ما می نشیند. پس علت چیست که با وجود نهاده شدن درگهواره خانه می باید خود را به جهان افکند؟ پاسخ ساده ای که بتوان ارائه نمود آن است که بشرمقصود از زندگی را در خانه نیافته ، که نقشی را که هرفرد در زندگی می پذیرد بخشی است ازمجموعه ای متشکل ازاعمال متقابل که درجهانی عمومی ومبتنی بر  ارزش های مشاع واقع می شوند. برای مشارکت ناچارازترک گفتن خانه وگزیدن هدفی می باشیم . با این وصف ، پس ازانجام وظیفه اجتماعی خود به خانه عقب نشینی می کنیم تاهویت فردی خود را بازیابیم و ازاین روهویت فردی درسکونت خصوصی مستترمی باشد .

به هرترتیب ، خانه تنها به پدیدآوری کیفیات جوی محیط اکتفا نکرده ومی باید خلق وخوی آن فعالیت هایی که در درونش جریان می باید را نیزآشکار سازد.

وظیفه اصلی هرخانه : افشای جهان نه به صورت گوهروعصاره بلکه به شکل (فراخوان) یعنی درقالب ماده  و رنگ ، موضوع نگاری  و گیاهان ، فصول ، آب وهوا  ونور. این گونه افشا با بهره گیری ازدو روش مکمل یکدیگرحاصل آمده : به یاری باز بودن نسبت به جهان پیرامون ، وبه یاری عرضه داشت کنجی برای عزلت ازجهان مزبور . به هرحال ، این کنج عزلت مکانی که درآن جهان بیرون به فراموشی سپرده شده نبوده ، بلکه جایی است که انسان خاطرات خود از جهان را درآن گرد آورده وآن ها را با زندگی روزمره خورد ، خواب ، صحبت وسرگرمی خود مرتبط می گرداند . علاوه براین ، کنج عزلت یاد شده را می توان مکانی انگاشت که پدیده ها پس ازتغلیظ  و تاکید درآن به صورت ( نیروهای محیطی ) ظاهرمی گردند. 

زندگی جاری درخانه دراصل حالت مشاع دارد . پس عقب نشینی به خانه نه به معنای منزوی شدن بلکه مبین نوعی متفاوت ازدیدار، یعنی دیدار محرمانه سکونت خصوصی می باشد . این دیدار بیشتر برمبنای عشق استوارگردیده تا آگاهی وتوافق ، وعشق درواقع محرکه ای است که تماس مستقیم با پدیده ها را ممکن می سازد .  بدین جهت روانکاوسوئیسی

بینس وانگر، خانه را به عنوان فضایی که ( تجمع عاشقانه ) درآن واقع   می شود معرفی کرده  و متذکرمی گردد که فضائیت عشق بیش از ( درتصرف آوردن) بر ( پذیراشدن ) استوارمی باشد. ما نیزمی توانیم بیفزاییم که عشق همان حالت روانی مقدماتی است که بروزدیگرخلق ها را امکان پذیرمی سازد.

خانه نقطه ای است ثابت که شکل محیطی مفروض را به معرض  ( مکانی مسکون ) تغییرمی دهد. با مساعدت گرفتن ازخانه ، دوستان جهان شده وجای پایی را که برای فعالیت درآن نیاز داریم برای خود فراهم می آوریم . خانه با مطرح شدن به عنوان پیکره ای معمارانه درمحیط ، هویت ما را محرز کرده  و امنیت را برما ارزانی می دارد. و سرانجام ، هنگام پای نهادن به خانه به (( آسایش )) دست می یابیم . درخانه چیزهایی را می یابیم که برآنها وقوف داشته و گرامی شان می داریم . ما آنها را با خود ازبیرون آورده وبه خاطرآنکه ( بخشی ) از( جهان ما ) را می سازند در کنارشان به زندگی   می پردازیم . ما آنها را در زندگی روزمره خود به کاربسته ، دردستهایمان نگاهشان داشته ، وتحت عنوان بازنمودهای خاطرات خود از مفاهیم شان لذت می بریم . بدین ترتیب درونی کیفیت ( خصوصی ) را دراختیارگرفته و به صورت متممی برای نفس باطنی خود ما عمل می نماید .  ازاین رو ، هنگام تحقق بخشیدن به سکونت خصوصی ، به آزمودن آنچه ( آرامش داخلی ) خوانده شده پرداخته ایم .

مردم برای تامین سرپناه و بیان احساس خود در مورد فضای زندگی نیاز به خانه دارند . به علاوه ، خانه فضایی مانوس فراهم می کند تا افراد به راحتی درآن زندگی کنند . مردم می خواهند قلمروی داشته باشند که صرفا مختص آنها باشد . ایده آل این است که خانه با طبیعت اطراف خود یا طبیعت مصنوع پیرامونش هماهنگ باشد . مردم می خواهند خانه هایشان از نظر اقتصادی با صرفه باشد ، از مصالح سالم و بی عیب استفاده شود ، ترکیب خوب و محکمی داشته باشد و بتواند اجزاء ساخته شده اش را نگه دارد ، بدون اینکه برای دوام خود احتیاج به نیروی اضافی یا هزینه های سنگین داشته باشد . به علاوه ، آنها می خواهند خانه هایشان با فعالیتهایشان مطابقت داشته باشد ، به روز و با رویاهای آنان هماهنگ باشد . خانه بخش کوچکی از دنیای بزرگ است ، اما برای مردمی که در آن زندگی می کنند ، خانه می تواند تمام دنیای آنها باشد . خانه پوشاک ، ماشین ، فضای کار، کلکسیون کارهای هنری و فضای خواب و استراحت آنها را در خود جای می دهد .

هر خانه ای در متن و زمینه خاصی قرار می گیرد ؛ ممکن است در قطعه زمینی در جنگل یا در چمنزار واقع شده باشد یا در شهرک یا در شهر یا محدوده خاصی در یک ساختمان . ساکنان در فضا یا ساختمان جدید خود معمولا فضای زندگی مورد نظر خود را با استفاده از رنگ ، نور و مبلمان ایجاد می کنند و به گونه ای شکل فضا را تغییر می دهند

هستی در جهان

 سکونت بیانگربرقرارپیوندی پرمعنا بین انسان ومحیطی مفروض می باشد که این پیوند ازتلاش برای هویت یافتن یعنی، به مکانی تعلق داشتن ناشی گردیده است. بدین ترتیب ،انسان زمانی برخود وقوف     می یابد که مسکن گزیده ودرنتیجه هستی خود درجهان را تثبیت کرده باشد. ازسوی دیگر، انسان موجودی است سرگردان . او با دراختیار گرفتن عنوان مرد ره پیوسته درراه بوده وازاین روامکان گزینش را برای  خود فراهم می آورد. او مکان خود وازاین طریق نوعی قابل اعتماد ازهمدمی با انسان های دیگررا برمی گزیند. این مناظره کلامی بین عزیمت وبازگشت ، یا بین مسیر وهدف ،عصاره وگوهرآن ( فضائیت ) وجودی است که به واسطه  معماری درقالب اثرمی آید.[1]

درمتن عمیق وشاعرانه ارک اثرسن اگزوپری می خواهیم : (( منم سازنده  شهرها،آن که کاروان راازرفتن بازداشته . ]  کاروان [ تنها دانه ای بود سرگردان درمسیرباد .  من راه باد را سد کرده  وآن را در دل خاک  می گذارم تا درختان سرو به افتخاریزدان پاک ازآن برویند)) .[2]

درکتاب سن اگزوپری محیط انسان به شکل صحرا به نمایش درآمده تا برامرسکونت به عنوان پرداختن به کشاورزی ونگهداری ازخاک صحه گذارد. می توان افزود که هستی آدمی ازطریق یگانگی جدایی ناپذیرزندگی ومکان براوشایسته گردیده است .

چهارشیوه سکونت

ازآنجاکه وقوف برهرآبادی تنها درارتباط  با حول وحوش آن امکان پذیرمی شود بدیهی است که این مقوله می یابد محیط طبیعی مفروضی را دربرگیرد. بدین ترتیب ،آبادی رامی توان صحنه رخداد سکونت طبیعی خواند.

لازم به یادآوری است که فرصت جهت آبادی گزیدن درسرزمین های بکربرای انسان امروزین بسیاربه ندرت دست داده وچنین رویدادی را می باید از وقایع صرفا تاریخی به شمار آورد. دردوران معاصرازبدو تولد به درون محیطی ازپیش آمده ومصنوع ( افکنده ) شده وغالبا بدون آنکه امکان چندانی برای گزینش داشته باشیم ناچارازخوگرفتن با آن می باشیم . درصحت گفته اخیرتردیدی نیست ، اما حتی مکان درحال حاضرموجود را نیز می توان به عنوان آبادی یعنی راه حلی برای

مسئله بنیادین یافتن جای پا درجهانی مفروض انگاشت . علاوه براین وبه یقین ،احداث بنای نوبرزمینه کهن رانیزمی توان عمل آبادی گزیدن به شمارآورد.

هنگامی که کارآبادی گزیدن به انجام رسد ، دیگر شیوه های  سکونت که به اشکال مقدماتی همبستگی آدمیان مرتبط می شود پای به گود می نهند. می دانیم آبادی به عنوان مکان برای چهره به چهره شدن عمل می کند ، جایی که انسان ها درآن به مبادله  فرآورده های مصنوع ، اندیشه ها واحساسات خود با یکدیگر می پردازند. ازروزگارکهن ، فضای شهروآبادی صحنه  ملاقات ودیدارانسان ها بوده . دیدارالزاما بیانگر توافق نبوده ودراصل به معنای گردهم آمدن مردم با تمامی اختلافات ایشان می باشد. ازاین روفضای شهری ضرورتا  مکانی می شود ، برای مکاشفه یا به عبارتی ((حیطه  امکانات )) گوناگون . درفضای شهری ،انسان با احساس آزمودن آن چه که به یک جهان غنا می بخشد مسکن می گزیند. با بهره جویی ازواژه (( تجمع )) با مفهوم  ریشه ای آن که گرد آمدن  و انجمن کردن می باشد ، می توان این شیوه را سکونت مجتمع خواند.

هنگامی که گزینش ها درحیطه امکانات به انجام رسید ، چارچوب های ( توافق ) که بالاترازنمایش دیداری صرف  و ساده  نشانگرنوعی پیچیده وجامع ازعضویت اجتماعی است نهاده می شوند. بدین ترتیب، توافق بیانگرارزش ها ومنافع مشترک بوده وبنیادهای عضویت اجتماعی وجامعه رامی افکند. علاوه براین ، توافق می باید نیت دستیابی به یک دیدارکده  عمومی یا مکانی که ارزش های مشترک درآن نگهداری شده وبه منصه  ظهورمی رسند را نیز درخود بگنجاید . چنین جایی رامعمولا نهاد یا بنای عمومی نامیده اند. ازاین رو، شیوه سکونتی را که درخدمت آن قرارمی گیرد می توان به یاری واژه ((عمومی)) مبنی برآن چه که جامعه وعموم درآن سهیم اند ، سکونت عمومی  خواند. از آنجا که بنای عمومی مجموعه ای ازباورها و ارزش ها را در خود می گنجاند باید درقالب (( توضیحی )) که روشنگرجهان عام ومشاع است ظاهرگردد.

به هرصورت ، گزینش ها خصوصی تر نیز وجود داشته و وجود هر فرد از جریانی ویژه و مختص  به خود پیروی  میکند .  لذا سکونت ، آن گوشه گیری  که لازمه  شکل گیری وپرورش هویت ویژه  فردی است را نیز شامل می شود. شیوه اخیررا می توان باعنایت به فعالیت هایی که می باید از دخالت دیگران دورنگه داشته شوند سکونت خصوصی نامید. لازم به یادآوری است که زندگی خصوصی نیزازچارچوب های وضع شده ازجانب عموم پیروی کرده و درنتیجه گوشه گیری دراینجا مبادرت ورزیدن به عملی نامتعارف به شمارنیامده بلکه معرف عقب نشینی و درحاشیه قرارگرفتن می باشد. صحنه اجرای نقش سکونت خصوصی بنای مسکونی یا خانه است که تحت عنوان پناهگاه یا مکانی که خاطرات تشکیل دهنده جهان آدمی را درخود گردآورده  و به نمایش می گذارد مشخص می گردد.

ابادی ، فضای شهری ، نهاد و خانه به همراهی یکدیگرمحیط  کل  یعنی ، جایی که سکونت به صورت های طبیعی ، مجتمع ، عمومی و خصوصی خود درآن رخ می دهد را به وجودآورند.

جنبه های دوگانه سکونت

احرازهویت به مفهوم عام عبارت است ازآزمودن محیطی  (( کل )) تحت عنوان پرمعنا. درداخل این گونه ازکلیت ، موضوعات یا چیزهای مشخص وآشنا الزاما با دراختیارگرفتن اهمیتی ویژه مطرح شده ، و یا به بیانی گشتالتی همچون (( پیکره )) بر(( زمینه )) ساده و کم ساختارتر می ایستند .[3] درواقع همین (چیزها) هستند که به موضوعات پیوسته با احرازهویت انسان تبدیل می شود. ودرهمین اثنا انسان برای توفیق درپیشبرد اعمال خود بین آنها به تعیین موقعیت می پردازد.[4] می توان به یاد داشت که ((هستی درجهان )) علاوه برکجا شامل یک چگونه نیزمی گردد. هنگامی که احرازهویت مقصود خود را حول کیفیت چیزها متمرکزمی گرداند ، تعیین موقعیت ارتباطات فضایی بینابین آنها را منظورمی دارد. البته بدیهی است که بدون احرازهویت واقعی به واسطه چیزها ، تعیین موقعیت بین آنها ممکن بوده وبه طریق مشابه ممکن است بدون مداخله کامل عملکرد تعیین موقعیت ، توسط برخی ازچیزها به هویت نیزرسید. پس توانایی درتمیزبین موضوعات احرازهویت  و تعیین  موقعیت به عنوان جنبه های  دوگانه سکونت و وقوف براین امرکه با وجود حضورهمواره این دو جنبه درصحنه ممکن است نیروی یکی بنا براقتضای احوال بردیگری پیشی گیردازدرجه بالای اهمیت برخورداراست . احرازهویت و تعیین موقعیت به همراه یکدیگر ساختارکلی سکونت وبالتبع مخرج مشترک شیوه های چهارگانه آن رافراهم می آورد.

 درادامه باید افزود که احرازهویت به شکل مادی مکانی  بستگی داشته ، حال آنکه تعیین موقعیت به ادراک ازنظام  فضایی آن مرتبط می گردد. علاوه براین می توان گفت که جنبه های دوگانه مزبوربرعملکردهای معمارانه (( تجسم )) و(( پذیرش )) منطبق می باشند. بدین ترتیب  ، هرمحیط درهمان حال که جهت تحقق اعمالی مشخص آنها را درخود پذیرا می گردد ، مفاهیمی را نیز تجسم می بخشد.

احراز هویت

احراز هویت انسانی عبارت است از برقراری پیوندی سر شار از معنا با جهانی متشکل ازچیزها . پس نخستین گام ما می باید در جهت تثبیت مفهوم (( چیز )) برداشته شود . امروزه چیز را عموما (( ساخته ای )) صرفا ناشی از احساسات می انگارند . آن چه را که بر ما ارزانی گشته داده های حسی می دانند که در نتیجه آزمودن ((چیزها)) بدان ها شکل می بخشند . این روش علمی به نوعی انتزاع خطرناک از واقعیت ملموس انجامیده و ما را با جهانی (( نسبیت گرایانه)) و فاقد معنا رها می سازد . اینگونه باور ناشی از نسبیت گرایی به (( اتمیسم )) ] که کلیه جریانات ذهنی را ترکیبی از عناصر ساده می پندارد م .[ واکنشی را در پی آورده که به طور اصولی از فلسفه منبعث از پدیده شناسی نشئت می گیرد. پدیده شناسی ، شعارهاسرل  را دال  بر (( به سوی واقعیت عینی چیزها )) و تشخیص او از این امر که بنیاد دانش امروزی  بر راستای کمک به درک از (( جهان - حیات ))  (lebens – welt )  ملموس استوار نگردیده مبنای عمل قرار می دهد .[5]

جهان حیات از احساسات ناشی نشده ، بلکه عطیه ای است الهی که در قالب جهانی از چیزهای دارای معنا و متمایز از یکدیگر که احتیاجی نیست تا در خلال تجربیات فردی ((ساخته )) شده باشند بر انسان ارزانی گشته است . به گفته مرلو پونتی ، (( وجود چیز مرهون حواس ، احساسات و یا قوه تجسم شیئی ما نبوده ؛ ما مستقیم و بی واسطه به سویش رفته و تنها ، به طریق ثانی است که از محدوده شناخت خود و از خویشتن به عنوان شناسا آگاهی می یابیم .))[6] می توان گفت که انسان نه به صورت منفرد بلکه به عنوان بخشی از کلیتی واجد ساختار پای به عرصه حیات نهاده است . آدمی از بدو تولد جهانی دارد ، جهانی دارای موجودیت واقعی و ملموس . روی این اصل مرلو پونتی  اظهار می دارد : ((... در میان کنش بین چیزها ، هر یک از آنها با نوعی رابطه علی که بدان پای بند می ماند مشخص می گردد... معنای هر چیز در بطن خود آن چیز سکنی گزیده است . ))[7] سپس می افزاید : (( چیز با پیشی جستن بر دیگر مردم و به شکلی مستقل از آنها به معجزه نمود یعنی آشکار شدن واقعیتی درونی بر بیرون دست می یابد...))[8] و  (( نمود هر چیز زبان آن چیز بوده و از موقعیت و هیئت اش ناشی می گردد.))[9]

و اما این چیزها که مفهوم خود را از خلال موقعیت هیئت شان آشکار می سازند چه هستند ؟ هنگامی که هایدگر در مقاله معروف خود از چیز تحت عنوان (( گرد آوری یک جهان )) یاد می کند در واقع به پرسش مذکور پاسخ می گویند .[10] او خاطر نشان می سازد که واژه (( چیز)) دارای ریشه ای به مفهوم (( گرد آوری)) بوده و این موضوع مهم را با توسل جستن بر تحلیل پدیده شناختی از یک کوزه شرح می دهد . سپس به جهانی که توسط چیز گردآوری شده روی آورده و آن را به صورت ((چهار وجهی )) ای شامل زمین ، آسمان ، ناسوتیان و عالم لاهوت معرفی می نماید . این چهار وجه در قالب (( بازیچه ای آیینه ای )) که در آن (( هر یک از چهار آیینه به نحوی ماهیت دیگر آیینه ها را آشکار می کند ))[11] به یکدیگر تعلق می یابند . به عبارت ،  دیگر چیزهای همانند که در تناسب با ساختار مقدماتی جهان هستند . آنها جهان را آشکار کرده و به تبع آن آدمی را به خود وابسته می سازند . هایدگر می گوید : (( ما مخلوقاتی هستیم منوط ( به چیز ها ) . بدین ترتیب ، احراز هویت مفهوم وصول بر یک جهان از خلال وقوف بر چیز ها را دریافت می دارد . کلمه (( وقوف )) در این جا با مفهوم اصلی آن که توقف وایستادن ( در میان و یا در کنار ) ر ا می رساند به کار آمده است .

در صورت اسناد دادن تصور کلی هایدگر از چیز به مسئله سکونت می توان اظهار داشت ، سکنی گزیدن در اصل عبارت است از جهانی از چیزها را به خود اختصاص دادن ، امری که نه با تصورات مادی بلکه در قالب بنیه ای در خدمت تعبیر معنا و مقصود گرد آمده توسط چیزها روی می دهد . به قول هایدگر          (( چیز ها )) در معیت یک جهان به دیدار ما ناسوتیان می شتابند و زمانی که بر پیام آنها وقوف می یابیم به تحصیل جای پای هستی که همانا سکونت باشد توفیق یافته ایم .

هنگامی که هایدگر کوزه را به عنوان نمونه ای از(( توضیح )) بر می گزیند به ماوراء چیزهایی که بر طبیعت ارزانی گشته اند نقل مکان می کند . کوزه  ساخته دست بشر و لاجرم یک اثر نیز می باشد . انسان با ساختن چیزی همانند کوزه ، از روی نیت به گرد آوری جهانی پرداخته و یا به بیان هایدگر ، (( جهانی را در قالب اثر می آورد . ))[12] بدین ترتیب ، جنبه های دو گانه طینت سکونت بر ما آشکار می شوند : نخست کسب اقتدار در امر وقوف یافتن بر چیزهای مفروض ( اعم از طبیعی یا مصنوعی ) ، و دوم ساختن آثاری که آن چه را بر آن وقوف رفته در خود ضبط کرده و (( توضیح )) می دهند . این آثار در محدوده بررسی ما عبارتند از آبادی ، فضای شهری ، نهاد و خانه ؛ و هر یک با جهانی چهار وجهی که خود گرد آورده .

در هر صورت ، بین زمین و آسمان نه تنها از کلیتی جامع متشکل از چیزهای دارای ارتباط متقابل با یکدیگر به وجود آمده ، بلکه در هر آن خود را به صورت یک (stimmung) ، حال و هوا یا ((جو)) نیز می نمایاند . هر دورنما با جوی که در خلال تغییرات آب و هوایی و فصول مختلف سال هویت خود را حفظ می کند شناخته می شود . این جو به دلیل نقش وحدت آفرین خود در محیط اهمیتی به سزا داشته  و در نتیجه ، احراز هویت گشودگی و باز بودن به روی (( شخصیت محیط )) را نیز شامل می گردد .

به واسطه احراز هویت ، آدمی بر جهانی و بالتبع بر هویتی چیره می شود . امروزه هویت را عموما به عنوان کیفیتی (( درونی )) در افراد پنداشته و رشد را به عنوان (( آگاهی )) بر نفس پنهان دریافته اند . به هر تقدیر، از نظریه احراز هویت می آموزیم که هویت در اصل عبارت است از درونی کردن چیزهای که بر آنها وقوف رفته و در نتیجه رشد به گشودگی و باز بودن نسبت به آنچه در پیرامون ما واقع گشته موکول       می گردد . گرچه جهان بدون مقدمه و به یک باره ارزانی گشته اما برای وقوف بر آن می باید به تعبیرش پرداخت و با وجود آنکه آدمی خود بخشی از جهان را تشکیل داده و بدان وابسته است اما برای داشتن احساس در خانه بودن یعنی آسایش ناچار از آن است که به این وابستگی عینیت بخشیده و آن را قابل لمس سازد .

تعیین موقعیت

احراز هویت هرگز از زندگی روزمره جدا نبوده ، و در مقابل همواره به اعمال ما بستگی داشته است . معمولا هر عملی را که انجام می دهیم به تعیین موقعیت عملکردی و روانشناختی است مرتبط می باشد . بر اساس قاعده ای کلی می توان بر اعمال بر حسب اهداف و مسیرها که به همراه یکدیگر زمینه یا حوزه اماکن کمابیش آشنا را به وجود می آورند وقوف یافت . به عبارت دیگر ، آدمی بر اساس (( تصویری محیطی )) که به سازمان فضای محیط بستگی دارد عمل می کند . کوین لینچ اظهار می دارد : (( هر تصویر محیطی خوشآیند به آنکه دریافتش احساس بسیار مهم آسودگی خیال را ارزانی می دارد که در نقطه مقابل بیمی که هنگام عدم آگاهی از موقعیت به دل راه می یابد قرار می گیرد .))[13] بدیهی است که تصویر بسته به

موقعیت دچار تغییر می گردد لیکن امکان آن نیز هست که بتوان یک پدیده شناسی عمومی در رابطه با تعیین موقعیت یا به عبارتی فضای وجودی را به کار بست .[14]

تعین موقعیت آدمی نشان می دهد که داشتن یک جهان تنها به مفهوم احراز هویت به واسته کیفیتهای که در قالب چیزها تجسم می یابد نبوده بلکه تعیین موقعیت در فضای که از طریق آنها شکل می گیرد را نیز می رساند . فضا ، اعمال را پذیرا شده و در تعاقب آن به زندگی اجازه وقوع می دهد . به هر صورت ، فضای وجودی به عنوان نحوه ای از (( بینابینی )) زمین و آسمان از ریشه با فضای ریاضی تفاوت دارد . قالب مراکز و جهات این فضا به صورت کیفی ریخته شده و در نتیجه به جای دارا بودن فضای فیزیکی متشابه ، تمایل را به نمایش می گذارد . پس در قالب اثر آمدن فضای وجودی موضوع ساده ای در محدوده هندسه عملی قرار گیرد نمی باشد . به همان ترتیب که مطالعه احراز هویت ، چگونگی تجسم بخشیدن به مفاهیم پیوسته به هستی از جانب ساختمانها را با ما در میان گذاشت ، داشتن تصور کلی از تعیین موقعیت نیز راه حلی را برای غلبه بر مشکل فوق الذکر در اختیارمان می نهد . در حالی که تجسم از طریق چگونگی ایستادن ، برخاستن ، گشودن و بستن شکل معمارانه صراحت می یابد ، (( پذیرش )) به (( آرایش فضایی )) با احتساب مراکز ، مسیرها و حوزه ها حواله گردیده است . آثار معماری در تمامی سطوح محیطی      می باید نظامی فضای از این قماش را در اختیار گیرند ؛ نظامی که در عین وابستگی به فضای طبیعی ارزانی شده از جانی پروردگار، با الگوهای اعمال بشری نیز مطابقت دارد .

بدین ترتیب ، ساختمانها تنها به خاطر شکل مصنوع خود به گرد آوری (( بینابینی چندگانه )) موفق نیامده و توانایی آنها در عینیت بخشیدن به مختصات مکان نیز در این امر مداخله می نماید . پس هر مورد از (( پذیرش )) نشانگر شیوه ای از هستی زمین و آسمان می باشد .

نیازها در خانه 

با ورود به قرن بیست ویکم بایدازخود بپرسیم که خانه چگونه باید باشد ؟ خانه هدفی عملکردی دارد : حفاظت ازانسان دربرابرعناصردیگر. خانه همچنین باعث اطمینان همه جانبه  ساکنان خود می شود .  فضایی که خانه محدود می کند در حقیقت گامی درجهت نظم بخشیدن به جهان هستی به شمارمی رود .  گرچه بخش اعظم بودجه  ساختمان سازی  دردنیا صرف ساخت خانه  و صنعت خانه سازی می شود به ندرت بحث معنا داری دراین باره صورت می گیرد و کوشش های جدید و به احتمال ضعیف سبک شناختی ، به طورکلی به دورشدن ازایده  اصلی خانه می انجامد.

درمعماری سنتی ، اغلب خانه ها پشت پنجره های مشابه هم داشتند وحجمی شاخص درورودی خانه .  نما سطحی است که عناصر، بیش ازحد ، درآن تکرارمی شوند .  برخی ازتفاوتهای سبک های مختلف براساس برخی نظریات فلسفی شکل گرفته که هیچ ربطی به هنرهای تجسمی ندارد. به ندرت این سبک هاومباحثی که آنها تکرارمی کنند با نیازهای واقعی سازندگان وساکنان خانه ها مطابقت دارند .

 

نیازهای پایه

خانه وروش های ساخت آن بسیارمتنوع است . با این حال ، هدف همه خانه ها برآورده کردن نیازهای فعلی ونیازهای آینده  ساکنانش است . این نیازها ممکن است نیازهای عملکردی ، ساختاری  ، اجتماعی ، و یا حتی نمادین باشند . عناصردیگری هم ممکن است وجود داشته باشد اما این چهارمورد ازاساسی ترین مباحث مقدماتی درمورد خانه است .

نیازهای عملکردی

 مهمترین نیازهای عملکردی خانه ، محافظت ازساکنان دربرابرسرما وگرمای فضای بیرون است . این مورد توسعا محافظت دربرابرمحیط خوانده میشود که به معنای بام ها و زیرزمین های نفوذ ناپذیرونیزنداشتن سطوح شیشه ای وسیع وبدون محافظ است که جذب کننده گرمای سوزان است . درنقاط کمی ازجهان ، نیازی به محافظت دربرابراین عوامل محیطی را می توان به راحتی وبا قوانین اصلی واولیه فیزیک انجام داد. درزندگی امروز گاه ، به خاطراستفاده ازوسایل الکترونیکی برای تولید گرما و سرما ، این اصول اولیه وابتدایی را به فراموشی می سپاریم .

انسانها دربرابرآب وهوای سرد و بارانی ، گرم وخشک  ، ویا گرم وشرجی نیازبه سرپناه دارند .  درنقاط سرد و بیابانی دیوارهای قطورازنفوذ سرما جلوگیری می کنند وگرمای تولید شده درفضای داخل خانه ونیزگرمای ناشی ازتابش آفتاب را درخود حفظ می کنند . ازپنجره های بزرگ اثرنوربیشتری به داخل      می رسد .  سقف شیب دار، آب برف وباران را جاری می کند . اجسام  و وسایل ساده ای وجود دارند که بخش جدایی ناپذیرخانه محسوب  می شوند ومی توانند بسیارمفید وموثرباشند .  برخی ازاین وسایل عبارت از : پشت پنجره ای ها ، که ازبازشوها دربرابرباد وبرف  و باران محافظت می کند .  و تیغه های افقی ، که درتابستان ازنفوذ نور خورشید به داخل جلوگیری ودرزمستان که نور خورشید خوشایند است راه ورود آن را هموارمی کند.

درآب وهوای گرم و خشک ، دیوارهای قطوردرطول روزمانع  ورود گرما می شود و اگر رنگ دیوارها روشن باشد اشعه خورشید را برمی گرداند .  پنجره های کوچک نیزاشعه وارد شده را به خانه را محدود  می کنند .  درطول شب ، دیوارهای قطور، گرمایی را که درطول روز به خود گرفته اند به تدریج ازدست  می دهند تا دمای فضای داخل خانه تعدیل شود.

در مناطق گرم و شرجی دیوارهای از لایه های متخلخل باعث عبور هوا و خنک شدن فضای داخل خانه می شود . ایوان ها و سایه بان ها نیز با ایجاد سایه اتاق هایی در فضای باز ایجاد می کنند و نیز باعث جاری شدن آب باران می شوند . گاهی اوقات خانه ها بر روی سطح مرتفع ساخته می شوند تا از طغیان وسیلاب ها محفوظ باشد . این کار همچنین خانه را از حشرات و خزندگان مخصوص این گونه مناطق ، که در نزدیکی سطح زمین پیدا می شوند ، مصون نگه می دارد .

نیازهای ساختاری

اوایل نظر این بود از مصالح موجود در منطقه برای ساختمان سازی استفاده شود ( الوار در مناطق جنگلی ، سنگ در مناطق کوهستانی ، گل در دلتاها و یخ در مناطق قطبی ) . نظام حمل و نقل موجود این امکان را فراهم کرده است که بتوان از مصالح مناطق دورتر نیز استفاده کرد . فناوری نیز مصالح مستحکم و سبک وزنی را تولید و این امکان را فراهم کرده است که بتوان دهانه های بزرگتری را پوشاند ، فضاهای مرتفع تری را به وجود آورد ، و اشکال غیر معمول را ساخت . با این ترتیب می توان با فضاهای زیستی بزرگتر به گونه ای انعطاف پذیر تر از گذشته برخورد کرد . مصالح شفاف باعث شده است که فکر کردن به روشهای جدیدی در مورد فضاهای بسته امکان پذیر شود . دستگاههای تنظیم کننده دمای هوا در داخل فضا باعث شده است که طراحی تقریبا بدون هیچ محدودیتی در هر مکانی صورت پذیرد . به رغم آزادی حاصل از سیستمهای ساختمانی جدید ، هزینه بالا و ناکارآمدی حاصل از ناسازگاری این سیستمها با عناصر ساختمانی ، عامل محدود کننده ای

محسوب می شود . عوامل مهمی که در ترکیب ساختار خانه باید مورد توجه قرار بگیرند عبارت    از : مقرون به صرفه بودن ، استفاده صحیح از مواد طبیعی و استفاده نکردن از مواد آلاینده محیط زیست . 

نیازهای اجتماعی

از آنجا که افراد اغلب در شهرها و شهرکها در کنار یکدیگر زندگی می کنند سازماندهی های اجتماعی برای کار و زندگی در کنار یکدیگر توصیه می شود . این گونه همجواری تعیین می کند که ظاهر خانه چگونه باشد و چگونه از آن محافظت شود . شان و منزلت اجتماعی هر شخص عامل تعیین کننده شکل ظاهری خانه اوست . برای مثال ، شهروند متشخص جامعه ترجیح می دهد که خانه اش ازهمسایه ای که موقعیت اجتماعی اش پایین تراز اوست ، باشکوه تر باشد . بنابراین خانه تفاوت طبقات اجتماعی افراد را نیز نشان می دهد . این که افراد سعی کنند که از فلان  خانواده ثروتمند کم نداشته باشند .  مسئله ای  کاملا طبیعی است و باید آن را درساخت ظاهرخانه دخالت داد .

مردم همچنین دوست دارند با کسانی زندگی کنند که افکاروعقاید مشترکی با آنها داشته باشند. می توان دیدگاه این افراد را با ساخت مکانهای مشترک ، یا درخانه هایی که دواتاق خواب اصلی دارند به اجرا در آورند .  این خانه ها به گونه ای سازمان دهی می شود که همزمان دو خانواده درآن زندگی کنند ولی خصوصی بودن هریک نیز تا حدی رعایت شود. بعضی ها درخانواده گسترده زندگی می کنند ، پدر و مادر به همراه فرزندان وخانواده های آنها با هم زندگی می کنند ، یا برعکس بسیاری ازاین زندگی های گروهی به خاطرمسائل اقتصادی ودرجاهایی است که هزینه های ساختمان سازی بالا است  .

نیازهای نمادین

درطول سالیان متمادی انسانها در مورد جنبه های عمل کردی وفیزیکی زندگی وگاه جنبه های ماوراء  طبیعی وغیرمنطقی آن مانند دین ، فلسفه وجنبه های مرموز هنر و آداب ورسوم با یکدیگربه بحث پرداخته اند .  معماران ، چه بدوی و چه انواع  دیگر، زمانی را به مطالعه  هنروآداب ورسوم می پرداخته اند تا بتوانند ساختمان ها را با مجموعه نمادها وسنبل هایی طراحی کنند که با آداب  و رسوم محل مطابقت داشته باشد . اشاره به جوامع قدیمی تر، دراین موردآسان تراست زیرا سنبل های آنها ساده واندک است . امروزه ، ازنظرتاریخی ، نمونه های بسیاری ، برای انتخاب دردسترس داریم واگربخواهیم الگوهای زندگی کوچ نشینی را نیز وارد کنیم ازنظرجغرافیایی نیزبا نمونه های بسیارمتنوعی روبه رو خواهیم بود. معماران گاه ازسنت های قدیمی درحکم عاملی برای جایگزینی عناصرنمادین استفاده می کنند.  برای مثال ، درتزیینات

خانه ازستون های سنتی استفاده می کنند. آنها عقیده دارند که این نمادها مظهر زندگی  و گردش زندگی روزانه درخانه است به هرحال ، درخانه های امروزی می توان ضمن رعایت کاربرد حفاظتی دربرابرسرما وگرما ازباورهای نمادین نیزاستفاده کرد. برای مثال ، سقف شیب دار در آب وهوای معتدل فقط  نماد نیست پاسخگوی نیازی عملکردی ، یعنی جاری شدن آب برف وباران ، نیزهست .



1- Martin Haidegger , Being and Time (1927) , New York  , 1962 . p.83.

 2- Anton de Saint –Exupery , The Wisdom of the Sands , London , 1948 .

1- E.Rubin . Vlsuell wahrgenommene Flguren , Copenhagen , 1921.

2سیمای شهری ، کوین لینچ ، ترجمه منوچهر مزینی ، انتشارات دانشگاه تهران ، چ چهارم ، 1374 .

1 - E . Hussrel . Dic . Krisis . Der Europaisonen  Wissenscharten ( 1935 ) , The Hague , 1954 .

2 - Murice Merlau – Ponty , Phenomenology of  Perception , London ,1962 , P . 324 .

3 - Ibidem , p . 319       

4 - Ibidem , p . 320       

5 - Ibidem , p . 322     

6 – M.Heidegger , The Thing in Poetry , Language and Thought , New Youk , 1971, pp .165 , ff .

7 – Ibidem , p . 179.

1 – M.Heidegger , The ongine of the Work of Art , in Poetry, p . 215 .

2 – Kevin Lynch , The Image of the city , cit . pp . 4-5 .

1 –  C . Norberg – Schulz  , Existance , Space and Architecture , London , 1971.

نظرات 1 + ارسال نظر
ر.الف شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:19 ق.ظ

با تشکر از مطلب مفیدی که در صفحه قرار داد اید. لطفاً منبع اصلی را نیز ذکر بفرمایید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد